نگاهی به نمایش «قرعه برای مرگ»

مرتضی مشتاقی – ونکوور

عکس‌ها: آرش ازرحیمی

شکل گیریِ متن اصلی

«ضیافت درندگان» نام رمان کوتاه «واهه کاچا» Vahé Katcha (واهه کارنیک خاچادوریان، نویسندهٔ سوری-فرانسوی) است که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. در سال ۱۹۶۴ «کریستال ژاک» فیلمی تلویزیونی از آن تهیه کرد. «ژولین سیبر»، کارگردان تئاتر، واهه کاچا را راضی کرد تا داستان را نمایشی کند و به صحنهٔ تئاتر بیاورد. «واهه» سال ۲۰۰۰ بر اساس همین رمان نمایشنامه‌ای به همان نام نوشت. «ژولین سیبر» پنج سال روی میزانسن این نمایش کار کرد. واهه تا زمانی که زنده بود (۲۰۰۳) بر کار او نظارت می‌کرد. سرانجام نمایش در سال ۲۰۱۰ به روی صحنه آمد و به‌عنوان ده نمایش برتر جهان شناخته شد. 

ویژگی نمایش «ضیافت درندگان» اثر واهه کاچا

خلاصه داستان: چهارم اکتبر ۱۹۴۲ است. پاریس در اشغال کامل سربازان نازی است. هفت دوست که از سیاست و جنگ به‌دورند، سعی دارند در آپارتمانی جشن تولد دوست خود را برگزار کنند و از لحظه‌ها لذت ببرند، در حالی‌که بیرون آپارتمان جنگ و خون‌ریزی در جریان است. میان این هفت نفر زمان به خوشی می‌گذرد. آن‌ها از دوستی ژرف و پیوند ناگسستنی به یکدیگر سخن می‌گویند. ناگهان صدای چهار گلوله به گوش می‌رسد. بعد از مدتی صدای گام‌های محکم سربازان آلمانی به گوش می‌رسد. درِ آپارتمان به‌شدت کوبیده می‌شود. یک افسر گشتاپو وارد آپارتمان می‌شود. خبر ترور دو افسر گشتاپو توسط پارتیزان‌ها را می‌دهد. نازی‌ها به‌دنبال تلافی این حرکت‌اند، آن‌ها تصمیم دارند در ازای هر آلمانی ده نفر را تیرباران کنند، از هر ده آپارتمان موجود دو نفر باید تیرباران شوند… انتخاب این دو نفر با افراد همان آپارتمان‌ها است. آن‌ها باید تا غروب دو فرد (سهم آپارتمان خود) را معرفی کنند. 

آرامش قبلی مهمانی بر هم می‌خورد. دوستی‌ها و پیوندهای ناگسستنی به فراموشی سپرده می‌شود، هر کس می‌خواهد از مرگ بگریزد و دیگری را کاندیدای مرگ کند. کار به دعوا هم کشیده می‌شود. تعارفات قبلی زیر لحظات فعلی له می‌شوند. اندکی قبل از غروب، افسر گشتاپو می‌آید و خبر از دستگیری پارتیزان‌ها می‌دهد، دیگر احتیاج به معرفی کسی نیست. اما این افراد نمی‌توانند مانند گذشته خود را دوستان نزدیک حس کنند، با این وجود وانمود می‌کنند که هیچ اتفاقی نیافتاده است و به مهمانی ادامه می‌دهند. 

ویژگی خاص نمایشنامه، بی‌شک «شخصیت» یکی از برجسته‌ترین عناصر این نمایش است. شخصیت‌هایی که در زمان و فضای مختلف به دو شکل ظاهر می‌شوند. «واهه کاچا» با مهارت بسیار این دو زمان و فضا را با اجزای منطقی در نمایش جای داده است.

منطقِ اجزای نمایش «واهه کاچا» قوی و منسجم است. در پناه همین منطق، شخصیت‌ها به‌خوبی ساخته و پرداخته شده‌اند، از این‌رو خواننده یا تماشاچی با تمام لحظه‌ها ارتباط برقرار می‌کند و با هیجان‌های نمایش شریک می‌شود. تغییر شخصیت‌ها بسیار عادی به‌نظر می‌آیند. «واهه کاچا» این‌ همه را با تأکید بر زمان و مکانی خاص، یعنی «پاریس چهارم اکتبر ۱۹۴۲» انجام می‌دهد. او تماشاچی را با یک تصویر تاریخی و قابل فهم روبرو می‌کند. این‌گونه اتفاق‌ها در آن تاریخ و مکان برای تماشاچی کم‌وبیش آشنا است، بنابراین تماشاچی می‌تواند خود را در آن فضا فرض کرده و با آن زندگی کند. در این نمایش، اجزای نمایش به‌قدری با منطق منطبق است که هیچ مورد مبهمی در اثر دیده نمی‌شود. اگر چه «واهه کاچا» وقت زیادی برای نوشتن این نمایشنامه صرف کرد تا طرح، زبان و شخصیت‌ها را کامل‌تر کند، ولی در نهایت اثرِ او به‌عنوان ده نمایشنامهٔ برتر جهان شناخته شد. 

اقتباسی از« قرعه برای مرگ » در ونکوور

نمایش «ضیافت درندگان» اثر واهه کاچا در ایران به‌نام «قرعه برای مرگ» معرفی شده است. واضح است که اقتباس این نمایش توسط آقای حسن افروزی در ونکوور نوعی برداشت آزاد است که می‌تواند فاصلهٔ زیادی با متن اصلی داشته باشد. این اقتباس به‌منظور ساختن فضای ایرانی و ملموس کردن داستان برای تماشاگر ایرانی ساخته شده است. ایشان نام نمایش را همان «قرعه برای مرگ» گذاشته‌اند.

نگاهی به نمایش «قرعه برای مرگ»

قرعه برای مرگ – براساس رمانی از واهه کاچا 

گروه تئاتر واچیک

نویسنده: حسن افروزی
کارگردان: طوفان مهردادیان

خلاصهٔ داستان: نه نفر دوست برای جشن تولد گرد هم آمده‌اند. ناگهان یک داعشی وارد مهمانی می‌شود و قصد دارد دو نفر را به قتل برساند تا از آن فیلم بگیرد. دو نفری که باید از میان این هفت نفر توسط خودشان انتخاب شوند. 

در این اقتباس، شهر در اشغال داعش نیست، بلکه چندین داعشی به عنوان ضربه زدن و فرار کردن به شهر وارد شده‌اند. ادامهٔ داستان کم‌وبیش با همان دیالوگ‌های نمایش اصلی پیش می‌رود و همان اتفاق‌ها پیش می‌آید، اما در آخر یکی از افراد مخفیانه با پلیس تماس تلفنی برقرار می‌کند و داعشی‌ها دستگیر می‌شوند. فضا به حالت اولیه باز می‌گردد و… 

قبل از دیدن نمایش اقتباس‌شده، بارها نمایش اصلی «واهه کاچا» را خوانده بودم، هیجان صحنه‌ها مرا مجذوب خود کرده بود. دیالوگ‌ها برایم روان و دوست‌داشتنی بودند و… اما بعد از دیدن نمایش اقتباس‌شده، احساس غریبی داشتم، هیچ هیجانی احساس نکرده بودم، رابطهٔ شخصیت‌ها برایم مجهول باقی مانده بود و نمی‌توانستم داستان را باور کنم. بی‌درنگ به مقایسهٔ دو نمایش اصلی و اقتباس‌شده پرداختم تا پیدا کنم چه چیز باعث چنین حسی شده است. 

مشکل اصلی را درمتن یافتم؛ ۱- نبود زمان و مکان مشخص ۲- نبود منطق در اجزای نمایش. «واهه کاچا» در کار خود تأکید فراوانی بر زمان و مکان مشخص دارد، در صورتی‌که در نمایش اقتباس‌شده، نه زمان مشخص است و نه مکان. همین موضوع باعث پراکندگی شده است، به‌گونه‌ای که فضای اولیهٔ آن باور نمی‌شود، ارتباط شخصیت‌ها مجهول باقی می‌ماند، در نتیجه هیجان لازمه در صحنه‌های دعوا شکل نمی‌گیرد. شخصیتی که در نمایش جابه‌جا شده است (گشتاپو و داعشی) منطقِ «واهه کاچا» در اجزای نمایش را برهم ریخته است. به‌طور مثال: 

۱- افراد داعشی که به‌صورت ضربتی وارد شهر شده‌اند و می‌بایست به‌صورت سریع کار خود را انجام دهند و بروند، چگونه در آرامش کامل به قربانیان خود این فرصت را می‌دهند که ساعت‌ها با هم جدال کنند تا دو نفر را معرفی کنند؟!

۲- در واقعیت موجود، چنین خصلت‌هایی از داعش در کجای جهان دیده شده است؟ و… 

نگاهی به نمایش «قرعه برای مرگ»

هیجان همیشه از صحنه‌های منطقی و به‌هم پیوسته به‌وجود می‌آید، مثلاً اگر قرار باشد یک فیلم ترسناک و هیجان‌انگیز بسازیم از ماری که به بچه‌ای حمله می‌کند، اگر در میانهٔ صحنه، هرچند کوچک، مشخص شود که مار مصنوعی است، نه تنها آن فیلم دیگر هیجان‌انگیز و ترسناک نمی‌شود، بلکه حالت کمدی به خود می‌گیرد و تماشاچی را می‌خنداند. در ابتدای نمایش، حضور داعشی عین آن مار مصنوعی است. او اثر صحنه‌های هیجان‌انگیز را در همان ابتدا خنثی کرد. داستان این‌گونه پایان می‌گیرد که یکی از شخصیت‌ها مخفیانه به پلیس تلفن می‌کند و داعشی‌ها دستگیر می‌شوند. در صورتی که این تلفن در طول نمایش در اختیار دیگر شخصیت‌های نمایش هم بود. چرا آن‌ها این کار را نکردند که ساده‌ترین راه بود؟ 

گفته شده بود که هدف این اقتباس ایرانی کردن نمایش است، متأسفانه نه در شخصیت‌ها، نه در طرح و نه در موضوع، این هدف را ندیدم. بهترین اقتباسی که با این هدف تاکنون دیده‌ام فیلمی است به نام «سارا» ساختهٔ داریوش مهرجویی که در سال ۱۳۷۱ از نمایشنامهٔ «خانهٔ عروسک» اثر «هنریک ایبسن» ساخته شد که سازنده در زبان، طرح، شخصیت‌ها و موضوع، خلاقیت خاصی از خود نشان داده بود.

البته نباید فراموش کرد که آوردن یک نمایش به روی صحنه در خارج از کشور، کاری است کارستان. نباید فراموش کرد که دست‌اندرکاران نمایش «قرعه برای مرگ» جز عشق به نمایش انگیزه‌ای دیگر ندارند. پیشنهاد من به این دوستان این است اگر به سراغ نمایش‌های کلاسیک یا شناخته‌شدهٔ جهان می‌روند، بهتر است آن را با همان متن اصلی اجرا کنند تا نویسندهٔ اثر در طول کار یاری‌دهندهٔ گروه باشد و بدین ترتیب تأثیر مطلوب‌تری به‌دست آید.

این به‌معنای آن نیست که سراغ اقتباس نروند، خلق آثار اقتباسی می‌تواند در جای خود بسیار تاثیر‌گذار و مفید هم باشد به‌شرط آنکه، آنچه را گروه نمایش می‌خواهند بیان کنند، در متن اصلی نباشد. آنچه که اضافه می‌کنند یا تغییر می‌دهند، در جهت قوت نمایش باشد نه برعکس آن. به‌نظر من متن نمایش «قرعه برای مرگ» واهه کاچا، نمایشی بسیار قوی است که حتی برای نسل‌های آینده هم، به‌همان شکلی که هست، پیام و تازگی خود را خواهد داشت. 

ارسال دیدگاه